روابط قدیمی مثل سایه ای هستند که گاهی حتی با نور خورشید هم محو نمی شوند. من سال ها با این حس درگیر بودم که چرا بعضی خاطرات اینقدر ماندگارند، انگار بخشی از وجودمان جوری به آنها چسبیده که رهایشان سخت است. یک بار متوجه شدم ترس از تنهایی و گم کردن آن ارتباط عمیق، عامل اصلی ماندن در گذشته است.
گاهی اوقات مغز ما خاطرات را به شکلی ذخیره می کند که انگار دیروز اتفاق افتاده اند، حتی اگر سال ها گذشته باشد. من همیشه فکر می کردم فراموش کردن یک انتخاب است، اما حالا می فهمم فراموشی یک روند است، نه یک تصمیم آنی. بعضی روزها موسیقی یا یک بو ناگهان همه چیز را زنده می کند، انگار زمان به عقب برگشته.
اگر شما هم روزهایی را تجربه کرده اید که گذشته مثل کتابی باز شده باشد و نتوانید صفحه ای از آن را ورق بزنید، دوست دارم بشنوم چطور با آن کنار آمده اید. گاهی حرف زدن درباره این حس کمک می کند سبک شویم، مثل بارانی که بعد از مدت ها خاک های قدیمی را می شوید.
روابط قدیمی مثل سایه ای هستند که گاهی حتی با نور خورشید هم محو نمی شوند. من سال ها با این حس درگیر بودم که چرا بعضی خاطرات اینقدر ماندگارند، انگار بخشی از وجودمان جوری به آنها چسبیده که رهایشان سخت است. یک بار متوجه شدم ترس از تنهایی و گم کردن آن ارتباط عمیق، عامل اصلی ماندن در گذشته است.
گاهی اوقات مغز ما خاطرات را به شکلی ذخیره می کند که انگار دیروز اتفاق افتاده اند، حتی اگر سال ها گذشته باشد. من همیشه فکر می کردم فراموش کردن یک انتخاب است، اما حالا می فهمم فراموشی یک روند است، نه یک تصمیم آنی. بعضی روزها موسیقی یا یک بو ناگهان همه چیز را زنده می کند، انگار زمان به عقب برگشته.
اگر شما هم روزهایی را تجربه کرده اید که گذشته مثل کتابی باز شده باشد و نتوانید صفحه ای از آن را ورق بزنید، دوست دارم بشنوم چطور با آن کنار آمده اید. گاهی حرف زدن درباره این حس کمک می کند سبک شویم، مثل بارانی که بعد از مدت ها خاک های قدیمی را می شوید.